Thursday, March 5, 2009

پیشگو

راست و دروغش گردن کسی که می گفت.مرد ی میانسال بود با چشمانی روشن و سه خط در پیشانی و سگرمه ای گره خورده با گونه هایی برجسته ودستانی زمخت که اصلا به جسه اش نمی آمد، و کتاب قطوری که توی دستش بود توجه مسافران را به خودش جلب کرده بود مخصوصا شال گردن سیاهی که پر بود از نقطه های ریز ودرشت آبی فیروزه ای ورریشه هایی زرد و بنفش ؛ وقتی سرش را بلند کرد و نگاهش گره خورد به نگاه پسر جوان که موهای سیخ بلند داشتو دستش را به میله گرفته بود و مشغول شل و سفت کردن بازویش بود . هردو لبخند زدند و اولی چشمهایش را تنگ کرد و لبش دا جمع کرد و هوای داخل دهانش را آرام داد بیرون و به جوان گفت دنیا به کجا میرود ما به کجا؟ و ادامه داد دوست داری بدونی چی می گم؟
نگاه کنجکاو اطرافیان پرسش مرد را پاسخ داد و چند نفر گفتند همه ما دوست داریم بدانیم . و جوان سرش را به نشانه تاکید تکان داد که بله .
مرد گلویش را صاف کرد و گفت:پیشرفت بشر توی این بیست سال به اندازه کل دانسته های اوست در طول تاریخ،آثر انگشت حالا دیگر قدیمی شد چشم هم برای شناسایی کهنه شد از ها کردن برای تشخیص هویت پرده برداشته اند ؛نفس هر کسی مخصوص خود اوست ،علم روزی هزار پله را طی می کندولی هنر رو به افول است.البته نه اینکه هنر پیشرفت نکرده باشد همین وسیله نقلی حاصل علم و هنر است ؛ اما هنر جدید کمتر زاییده فکر است و بیشتر به کمک تکنولوژی اتفاق می افتد. جدیدا دستگاه اختراع شده که می تواند عطسه و گوز بشر را تبدیل به اثر هنری بکند ،اینکه می گویم گوز حمل بر بی ادبی نشود.نگفتم باد معده که دچار سوئ تفاهم نشود چون باد معده شامل چس و آروغ هم می شود و اتفاقا هردوی اینها عامل تخریب اثر هنری هستند . ممکن است برای شما سوال باشد که چطوری؟!
اولین بار هنگام گرفتن عکس رادیولژی از قفسه سینه یک نفر اتفاق افتاد و او همزمان عطسه کرد و گوزید و از شرم راهش را کج کرد ورفت و دنبال جواب نیامد اما دانشمندان دست بردار نشدند و تحقیقات خود را شروع کردندو با کمال تعجب دیدند که در عکس سیاه و سفید قفسه سینه دانه های رنگی نهفته است و کهکشانی از نور و رنگ است . ابتدا این آزمایش را روی موشهای آزمایشگاهی انجام دادند اما کا بی نتیجه ماند.تا اینکه خود دانشمندان داوطلب شدند که ساعتها جلوی دوربین بمانند بلکه همزمان بگوزند و عطسه بکنند و نتیجه را ثبت بکنند . کم کم تعداد داوطلبان بیشتر وبیشتر شدو جالب اینکه نتیجه هر عکس با دیگری کاملا متفاوت بود.هر عکس مثل یک فنجان قهوه که فال همان شخ است گویای درونیات صاحب عکس بود منتها نه اینکه حاصل تخیل فالگیر باشد ؛ بلکه کاملا علمی و دقیق علاوه بر سن و سال و نام و نام خانوادگی نوع اندیشه و فکر طرف را نشان می داد و میزان رضایت و افسردگی هم معلوم می شد حتا شغل او، بنابر این از روی همین شواهد صاحب اولین عکس را به راحتی پیدا کردند و فهمیدند که از ستاره شناسهای معروف است .اما اینکه هر پیشرفت بشری فایده و ضررهایی دارد بر کسی پوشیده نیست. اما ضرر این کشف آخر شیوع آنفولانزاست اینکه آنفولانزا چگونه به سرعت به کل دنیا سرایت کرد حکایت همین است ؛دانشمندان با ارائه این دستاورد بشری به سازمانهای اطلاعاتی سعی در شناسایی افراد در تمام دنیا دارند به گونه ای که حتا دیگر نیاز به گوز و عطسه هم نباشد بلکه با یک آزمایش ساده و سری اطلاعات را گرد آوری می کنند و ذخیره می کنند تا در موقع لزوم از آن استفاده کنند و افراد را شناسایی کنند . ببخشید من باید پاده شوم.
جوان هاج و واج دستان زمخت مرد را نگاه کرد و کتاب قطور را از نظر گذراند اما اسم کتاب را نفهمید .