هنر
آوار غروب بر بالهای چیده ی کبوتر
روی دیوار
گربه تیز چنگ ونیم خیز
طوفان ترس
گلو می فشارد
روی فاجعه
پرده ی سیاه
لیک تا بامداد بیش نمی ماند پرده
حاشا ز قتلی که شب بر آن بگذرد
گربه به صحنه بر میگردد و درمانده میماند
هنر صحنه گردان دائم است
روی دیوار
گربه تیز چنگ ونیم خیز
طوفان ترس
گلو می فشارد
روی فاجعه
پرده ی سیاه
لیک تا بامداد بیش نمی ماند پرده
حاشا ز قتلی که شب بر آن بگذرد
گربه به صحنه بر میگردد و درمانده میماند
هنر صحنه گردان دائم است
Labels: poet
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home